- حکم رانی
- حکومت، فرمانروایی
معنی حکم رانی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرماندهی، حکومت
حاکم، فرمانده، فرمانروا، فرماندار، قاضی، داور
حکومت، فرمانروایی
Governance
управление
Regierungsführung
управління
governança
governance
gobernanza
gouvernance
bestuur
การปกครอง
pemerintahan
שִׁלְטוֹן
utawala
حکمرانی
پرخور، شکم پرور، در طب قدیم داروی مسهل
فرمانروا فرمانران ویچارگر حاکم والی فرمانروا